شهيد والامقام دكتر محمدعليم ( شهرام ) عباسي
تاريخ شهادت 1365/11/1
زندگينامه شهيد والامقام دكتر محمدعليم عباسي
شهيد حاج محمد عليم عباسي اسوه صبر و استقامت و اسطوره اخلاق و مهرباني نه تنها طبيب تن كه طبيب جان نيز بود . در سال ۱۳۴۳ در شهرستان كوهدشت در خانواده اي مذهبي و متدين چشم به جهان گشود . محيط ديني و سرشار از معنويت سبب شد كه در همان ايام كودكي در روح او عشق به خدا و دين داري آميخته شود . تحصيلات ابتدايي را تا سال ۱۳۵۵ به پايان رسانيد . مقطع راهنمايي او همزمان با شكوفايي انقلاب بود . وي تحصيلات دبيرستان را در دبيرستان دكتر شريعتي كوهدشت آغاز كرد ،كه مصادف با شروع جنگ تحميلي بود و اين باعث شد تا سنگر علم را رها سازد و در سنگر عشق و جهاد در راه معبود بشتابد . وي در اولين حضور در جبهه ۱۵ سال بيشتر نداشت ،كه از ناحيه كمر به شدت زخمي شد . شهيد عباسي در كنار جهاد به كسب تحصيل نيز مي پرداخت و بعد از اتمام دوران دبيرستان در كنكور سراسري شركت نمود و موفق شد در رشته پزشكي پذيرفته شود . آن روح بزرگ آسماني را ، زخمهاي جسمي نتوانست زمين گير كند ، و از جهاد در راه خدا باز دارد. و اين بار از طريق بسيج دانشجويي راهي جبهه هاي حق عليه باطل شد، در فتح فاو و عملياتهاي ديگري شجاعانه شركت مي جست و سرانجام در عمليات كربلاي ۵ در شلمچه خلعت خونين شهادت را بر قامت پوشاند و به وصال جانان نائل گرديد.
خاطره ي حاج حسين پيرزادي از شهيد والامقام دكتر محمدعليم عباسي :
انساني متدين، با تقوي و شخصي معنوي و روحاني بود. هميشه رزمندگان را به مسائل ديني و احكام دعوت مي كرد. حتي تاكيد بر اين داشت كه رزمندگان اسلام نماز شب بخوانند. خودش خيلي مقيد به اين مسائل بود واقعا نماز شب ايشان ترك نمي شد. زماني كه در دزفول بوديم بيشتر به زيارت سبزه قبا امام زاده اي كه در شهر دزفول هست مي رفت. يك شب يادم هست كه دزفول موشك باران شد . شهيد شهرام در مسجد دزفول تا صبح براي شهداي موشكي آن شهر نماز خواند و دعا كرد. علاوه بر شخصيت معنوي و روحاني و علمي كه شهيد شهرام داشت ايشان بسيار خوشرو و شوخ طبع بودن . هيچ كس را ناراحت نمي كرد. رزمندگان، مسئولين و فرماندهان اين شهيد عزيز را بسيار دوست داشتند و احترام خاص و ويژه اي برايش قائل بودن.
خاطره ي حاج مراد روشني از شهيد والامقام دكتر محمدعليم عباسي :
نسيم لبخند
من شهرام را بسيار در خواب مي بينم و درواقع در خواب تذكراتي به من ميدهد. زماني كه مدير كل جانبازان لرستان بودم. جانبازان بسياري مراجعه مي كردند و مشكلاتي داشتند و به همراه آن خواسته هايي. من دستم خالي بود و بسيار ناراحت بودم. يك لحظه در دل شكايت كردم كه خدايا از من بيچاره تر پيدا نكردي اينجا بگذاري؟ بعد از نماز صبح بود كه شهرام را در خواب ديدم. جانباز هفتاد درصد قطع نخاعي در خرم آباد داشتيم. در خواب ديدم كه شهرام دستش را بر گردن اين جانباز انداخته بود و لبخندي بسيار زيبا بر لبانش نقش بسته بود كه اين لبخند روحاني و زيباي او كه موجي از معنويت بود نسيمي به دل من فرستاد و من لذتي بردم كه هنوز هم از آن مست هستم و آن حالت مصداق لايدرك ولايوصف بود و واقعا اين لبخند دنيايي نبود. او مي خواست به من بگويد كه اگر مي خواهي به شهدا خدمت كني به اين جانبازان خدمت كن كه در واقع ما همين ها هستيم.
خدمت به مادر
خدمت مادر شهيد شهرام رفتم و اين خواب را برايش تعريف كردم. او گفت كه من چيز عجيب تري ديده ام. مادر شهيد گفت: لوله و شير آبمان خراب شده بود. قبض آبمان كه هميشه دو سه هزار مي آمد يكدفعه نود هزار آمد. من هم تنها بودم و فرزندانم هر كدام در شهري بودند. كسي را نداشتم كه پيگيري كند به سازمان آب زنگ زدم. آمدند درست كنند. كنتور را عوض كردن. وقتي رفتند ناگهان آب فوران كرد. عصر بود پسر همسايه را صدا كردم. همراه مادرش آمد و شروع به كار كرد. يكي دو ساعت كار كرد اما نتوانست آنرا درست كند و رفت. ساعت يازده دوازده شب بود و آب هم همچنان مي رفت. با خودم گفتم شهرام خدا خيرت بده اگر تو بودي من اينهمه تنها و سردرگم نبودم. وقت نماز صبح بيدار شدم ومتوجه شدم كه صداي آب نمي آيد. فكر كردم آب قطع شده. رفتم و شير آب رو باز كردم و ديدم كه آب قطع نشده. وضو گرفتم و نماز خواندم. صداي زنگ خانه آمد زن همسايه بود. گفت:پسرم از ديشب ديوانه شده. گفتم: چرا؟ گفت: خوابي ديده. آمدم ببينم درسته يا نه. خواب ديده گروهي سينه زن و زنجير زن در حال عبور بودن. جوان رعنايي شبيه عكسي كه در خانه ي شما ديده جلوي همه بوده. جوان آمده و در خانه ي شما رو باز كرده پيچ شير آب رو بسته و رفته.ازم خواست بيام ببينم شير واقعا بسته شده يا نه.
فرازي از وصيت نامه شهيد وارسته حاج محمد عليم «شهرام» عباسي :
من وشما آمده ايم تا قدر خود را بشناسيم ،آمده ايم تا بفهميم كه به كجا مي رويم. آن كس كه مبدا را شناخت وبه سوي مقصد عارفانه وعاشقانه گام برداشت كه خوشا به حالش.
|